دوشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۴ 06 October 2025
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۷
کد خبر: ۱۰۳۵۰۲
اکبر اعلمی در گفت‌وگو با فراز:

حاکمیت از فرصت به وجود آمده پس از جنگ ۱۲ روزه استفاده نکرد | عملکرد پزشکیان قدرت اصلاح‌طلبان را کاهش داده است

حاکمیت از فرصت به وجود آمده پس از جنگ ۱۲ روزه استفاده نکرد | عملکرد پزشکیان قدرت اصلاح‌طلبان را کاهش داده است
اعلمی در گفت‌وگو با فراز: حمله‌ی اسرائیل به قطر، امدادی غیبی بود که به کمک ایران آمد و توازن روانی و سیاسی جبهه‌ی عربی را برهم زد و موجب شد بسیاری از دولت‌های عربی، حتی برخی اعضای پیمان ابراهیم، واقعیت تهدیدات رژیم صهیونیستی را درک کرده و با احتیاط بیشتری نسبت به ایران رفتار کنند. تهران فرصتی بالقوه برای تبدیل هزینه‌های جنگ به دستاورد سیاسی در اختیار داشت و اگر بلافاصله پس از جنگ، دیپلماسی فعالی برای برجسته‌سازی تهدید مشترک اسرائیل و احیای گفت‌وگوی منطقه‌ای آغاز می‌کرد، می‌توانست جایگاه خود را به‌مراتب بهبود دهد.

اکبر اعلمی سیاستمدار، منتقد سیاسی و نماینده تبریز در مجلس ششم و مجلس هفتم شورای اسلامی است. او از معدود نمایندگان مجلس ششم بود که  توانست در انتخابات مجلس هفتم از شورای نگهبان تأیید صلاحیت بگیرد. اعلمی سال ۱۳۸۴ در حالی که نماینده مجلس هفتم بود به‌عنوان کاندیدا در انتخابات ریاست جمهوری ثبت‌نام کرد اما این‌بار از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد. او رد صلاحیت خود را توهین به مجلس و ضربه به شأن آن توصیف کرد. او از منتقدان خود جریان اصلاحات نیز است و انتقادات تندی را نسبت به برخی چهره‌ها، که آنها را «مدعیان اصلاح‌طلبی» می‌نامد، دارد.

اعلمی پس از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، در کانال تلگرامی خود در یادداشتی با عنوان «نمردیم و مفهوم اصلاحات را هم فهمیدیم!» نوشت بود:

«مدت‌هاست که هرگاه مطالب خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها، سایت‌های خبری و کانال‌ها و گروه‌های تلگرام، واتساپ و اینستاگرام و نظایر آن که نام اصلاحات را با خود یدک می‌کشند، مرور می‌کنم، شرمم می‌آید که خود را اصلاح‌طلب بدانم زیرا در اغلب آن‌ها به جز روزمرگی، تنگ‌نظری، انحصارطلبی و انتشار حرف‌های تکراری و صد من یه‌غاز، بوقچی بودن این و آن، قی کردن خرده فرمایشات مسؤولان ریز و درشت دولتی و بعضی افراد بی‌خاصیت، توهین و فحاشی، تهمت زدن به اشخاص و گروه‌های سیاسی رقیب و بت‌سازی و شخصیت پرستی، مداحی و قربان صدقه رفتن برای مسؤولان دولتی و چند تن از بت‌های خودساخته یا توجیه و ماله‌کشی بر روی نقاط ضعف دولت و خودی‌ها همچنین بزرگنمایی نقاط ضعف رقیب، چیز دیگری یافت نمی‌شود!؟ این تذهبون!؟ آیا اصلاحات و اصلاح‌طلبی که از سال ۷۶ وعده‌اش به مردم داده شده همین است؟! اگر این است، شخصاً ترجیح می‌دهم قبل از آنکه بوی گندش درآید، اصلاحات را در تابوتی گذاشته و آن را برای همیشه در زیر تلی از خاک دفنش کنیم تا از این پس دستمایه‌ای هم برای ابن‌الوقت‌ها، فرصت‌طلبان و هرهری مذهب‌های قدرت‌طلبی نشود که در ایام انتخابات به نام این برند و با دیکتاتوری و انحصارطلبی تمام، خود و دوستانشان کامی از قدرت می‌گیرند و دیگر هیچ..»

در ادامه گفت‌وگوی مکتوب «فراز» با اکبر اعلمی‌ را می‌خوانید: 

تحلیل شما از مواضع حاکمیت در مدت اخیر به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه چیست؟

جنگ ایران و اسرائیل ـ که با حمایت کامل آمریکا و برخی اعضای ناتو بر کشور تحمیل شد ـ هرچند کوتاه و دوازده‌روزه بود، اما از حیث شدت و پیامد، ساختار سیاسی و روان جمعی ایران را به‌شدت متأثر کرد.

در سطح جامعه، در روز‌ها و هفته‌های نخست، موجی از همبستگی ملی و غرور دفاعی شکل گرفت؛ سرمایه‌ای ارزشمند که می‌توانست پایه‌ی بازسازی اعتماد عمومی باشد. اما به‌دلیل فقدان مدیریت صحیح و بهره‌گیری هوشمندانه از این سرمایه، و در سایه‌ی فشار‌های اقتصادی ناشی از فعال شدن مکانیسم ماشه، بازگشت تحریم‌ها، سقوط ارزش پول ملی و جهش تورم، آن همبستگی اولیه به‌تدریج جای خود را به اضطراب، خستگی و ناامیدی داد.

در سطح حاکمیت، انتظار می‌رفت اصلاحاتی در جهت حفظ همبستگی اجتماعی و تقویت امید مردم نسبت به آینده صورت گیرد، اما چنین تحولی رخ نداد. مشروعیت نظام اگرچه در کوتاه‌مدت به واسطه‌ی «ایستادگی در برابر دشمن» ترمیم شد، اما تلفات انسانی، زیان‌های اقتصادی و تداوم برخی رفتار‌های پساجنگ، سرمایه‌ی اجتماعی آن را فرسوده کرد.

در عرصه‌ی سیاست خارجی، با وجود نمایش اقتدار نظامی و تثبیت بازدارندگی نسبی، جمهوری اسلامی نتوانست معادلات منطقه‌ای را به سود خود تغییر دهد؛ نه ائتلاف‌های ضدایرانی تضعیف شدند، نه از شدت تحریم‌ها کاسته شد، و نه نفوذ سیاسی ایران گسترش یافت. در نتیجه، جنگ بیش از آنکه دستاوردی برای کشور داشته باشد، هزینه‌زا بود.

بااین‌حال، حمله‌ی اسرائیل به قطر ـ یکی از متحدان نزدیک واشنگتن و میزبان پایگاه‌های آمریکا ـ امدادی غیبی بود که به کمک ایران آمد و توازن روانی و سیاسی جبهه‌ی عربی را برهم زد و موجب شد بسیاری از دولت‌های عربی، حتی برخی اعضای پیمان ابراهیم، واقعیت تهدیدات رژیم صهیونیستی را درک کرده و با احتیاط بیشتری نسبت به ایران رفتار کنند. از این منظر نیز، تهران فرصتی بالقوه برای تبدیل هزینه‌های جنگ به دستاورد سیاسی در اختیار داشت؛ اگر بلافاصله پس از جنگ، دیپلماسی فعالی برای برجسته‌سازی تهدید مشترک اسرائیل و احیای گفت‌وگوی منطقه‌ای آغاز می‌کرد، می‌توانست جایگاه خود را به‌مراتب بهبود بخشد.

اما چون سیاست خارجی بیش از حد درگیر بازدارندگی نظامی و مدیریت پیامد‌ها شد، سربلندی نظامی به پیروزی دیپلماتیک ترجمه نشد؛ به‌بیان دیگر، فرصت وجود داشت، اما مدیریت فرصت ناقص بود.

 

اصولگرایان در تلاشند انسجام خود را بازیابند | اصلاحطلبان با چالش جدی مواجهند

 

تحلیل شما از وضعیت جریان‌های سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب چیست؟ آیا این دو جریان در عرصه سیاست به پایان خط رسیده‌اند؟

گرچه پیشینه و عملکرد ناکارآمد و بازی‌های ناموفق جناح‌های اصولگرا باعث دلسردی بخش وسیعی از مردم و کاهش اعتماد عمومی به این جریان شده است و در خوشبینانه‌ترین ارزیابی، جز ۷ تا ۸ میلیون حامی سنتی در سراسر کشور پشتوانه‌ای محکم ندارند، اما این جریان پس از انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، در تلاش است انسجام خود را بازیابد. ناپختگی و عملکرد ضعیف دولت پزشکیان، که عمدتاً متشکل از اصولگرایان است، اما به نام اصلاحات در میان مردم شناخته می‌شود، به‌طور نسبی به نفع اصولگرایان تمام شده است.

در مقابل، جریان اصلاح‌طلب با چالش‌های جدی مواجه است. برخی فعالان این جریان به نقد سیاست‌های دولت پرداخته و خواستار اصلاحات اساسی در ساختار اجرایی کشور شده‌اند، اما منفعت‌طلبانی که به‌طور جعلی برچسب اصلاح‌طلبی را یدک می‌کشند، همچنان به ماله‌کشی بر ضعف‌ها و اشتباهات دولت مشغولند و هزینه‌های عملکرد نادرست، به نام جریان اصلاحات فاکتور می‌شود. این روند، سرخوردگی مردم نسبت به اصلاح‌طلبان را روز به روز افزایش می‌دهد. با این حال، شماری از اصلاح‌طلبان با درک شرایط، بر لزوم همگرایی و تقویت انسجام ملی تأکید کرده و پیشنهاداتی برای همکاری سازنده با سایر جریان‌های سیاسی ارائه داده‌اند.

با وجود تمام چالش‌ها و انتقادات و عبور بسیاری از مردم از این جناح‌های سیاسی بی‌برنامه و فاقد مرامنامه، نمی‌توان با قاطعیت گفت که جریان‌های سیاسی موسوم به اصولگرایان و اصلاح‌طلبان به پایان خط رسیده‌اند. هر دو جریان به‌سان لشکر‌های شکست‌خورده در تلاش‌اند تا بازسازی شوند و راه‌حل‌هایی برای مشکلات موجود بیابند. در این میان، همگرایی و تعامل میان جریان‌های سیاسی می‌تواند نقش مؤثری در تقویت انسجام ملی و عبور از بحران‌های کنونی ایفا کند.

 

عملکرد پزشکیان قدرت اصلاح‌طلبان را کاهش داده است

 

آیا شخصیت‌های بزرگ و موثر این دو جریان هنوز قدرت نقش آفرینی دارند؟

در شرایط کنونی، برخی از چهره‌های شاخص هر دو جریان هنوز توان تأثیرگذاری دارند، اما دامنه قدرت و میزان مخاطبینشان به‌طور قابل توجهی محدود شده و قطعاً اثرگذاری آنها به اندازه یکی دو دهه گذشته نیست و به دلایل مختلف روز به روز هم کمتر می‌شود.

در جریان اصولگرا، چهره‌های قدیمی و لیدر‌های سنتی، همچنان پشتوانه سیاسی و شبکه‌ای در مجلس، شورا‌ها و نهاد‌های رسمی دارند، اما شکست‌های اخیر انتخاباتی، کاهش اعتماد عمومی و ظهور چهره‌های جوان‌تر و غیرسنتی، نقش مستقیم آنها در تصمیم‌گیری‌های کلان را کاهش داده است. آنها هنوز می‌توانند جهت‌گیری‌های سیاسی را شکل دهند، اما در میدان عمل و ایجاد موج عمومی اثرگذاری‌شان بسیار محدودتر شده است.

در جریان اصلاح‌طلب نیز چهره‌های نسل پیشین که تجربه مدیریت اجرایی و قانون‌گذاری دارند، هنوز نفوذ نسبی در بدنه کارشناسی و برخی نهاد‌ها دارند. با این حال، شکست‌های پی‌درپی انتخاباتی، کاهش اعتماد عمومی و عملکرد ضعیف دولت پزشکیان به عنوان نامزد تحت حمایت قبیله اصلاحات، عملاً قدرت آنها در ایجاد موج اجتماعی یا تحمیل سیاست‌های بزرگ را کاهش داده است. علاوه بر این، بسیاری از اصلاح‌طلبان سنتی در حال کناره‌گیری یا کاهش فعالیت هستند و جای خود را به نیرو‌های کم‌تجربه یا منفعت‌طلب داده‌اند.

به این ترتیب، گرچه هر دو جریان هنوز چهره‌های کم و بیش تأثیرگذار دارند، اما قدرت عملیاتی و اجتماعی آنها نسبت به دهه‌های گذشته بسیار تضعیف شده است. به عبارت دیگر، آنها می‌توانند در حلقه‌های تصمیم‌گیری نقش‌آفرینی کنند، اما توان جریان‌سازی مستقل یا ایجاد موج اجتماعی گسترده را ندارند و اثر واقعی‌شان بیش از پیش وابسته به همگرایی با نیرو‌های جدید یا سایر جریان‌هاست.

 

چرا سیاست‌ورزی در ایران به مناصب دولتی و حکومتی گره خورده و چرا بسیاری از سیاستمداران پس از کنار گذاشته شدن با رویکرد منتقدانه ظاهر می‌شوند؟ آیا صرفاً تلاشی برای بازگشت به سیاست است؟ چرا رفتار آنان در زمان تصدی مناصب محافظه‌کارانه است و اغلب پایان مسئولیت خود را پایان سیاست‌ورزی می‌دانند؟

در ایران، نهاد‌های قدرت و تصمیم‌گیری بسیار متمرکز است و دسترسی به ابزار‌های اجرایی و منابع سیاسی عمدتاً از طریق تصدی مناصب دولتی ممکن می‌شود. بنابراین، سیاستمداران در جایگاه رسمی با محدودیت‌های قانونی، ساختاری و فشار نهاد‌های بالادست مواجهند که رفتار محافظه‌کارانه و محتاطانه را تحمیل می‌کند.

فعالیت در دولت یا نهاد‌های رسمی، هر حرکت ریسک‌دار یا انتقادی را با تهدید امنیت سیاسی یا موقعیت شخصی همراه می‌کند. فضای تصمیم‌گیری غالباً پیچیده و محدود است و اقدامات جسورانه یا اصلاحات ساختاری با مقاومت روبه‌رو می‌شود. در چنین شرایطی، حفظ یا ارتقای موقعیت، اغلب ملازم با رفتار محافظه‌کارانه، محتاطانه و گاه چاپلوسانه است.

پس از پایان دوره مسئولیت، همان سیاستمداران که از محدودیت‌ها رها شده‌اند، می‌توانند آزادانه مواضع خود را اعلام کنند و نقش منتقد یا اپوزیسیون را بر عهده گیرند. این پدیده گاهی صرفاً راهکاری برای بازسازی جایگاه سیاسی یا جذب توجه عمومی است، اما اغلب به دلیل آزادی عمل بیشتر، صدای انتقادی آنها پررنگ‌تر و رسانه‌ای‌تر می‌شود.

متأسفانه این الگو در ایران نسبتا شایع است، به‌ویژه میان جریان‌های سنتی و رده‌های بالای سیاسی، اما برای همه سیاستمداران صدق نمی‌کند. برخی افراد با استراتژی و شبکه‌سازی، حتی در زمان مسئولیت نیز به شکل فعالانه سیاست‌ورزی می‌کنند، اما اکثریت به دلیل محدودیت‌ها و ریسک‌ها، رفتار محافظه‌کارانه دارند و پس از خروج از مناصب، نقش اپوزیسیون را می‌پذیرند.

این موضوع درباره شخص شما به چه نحو بوده است، آیا این نقد را به خود وارد می‌دانید؟

به این پرسش، بهتر است دیگران با مقایسه مواضع انتقادی بنده در دوران نمایندگی – که نهایتاً به حذفم از گردونه قدرت انجامید – و مواضع پس از نمایندگی پاسخ دهند. به شهادت دیدگاه‌های انتقادی‌ام در روزنامه سلام و به ویژه در هشت سال نمایندگی، که از نظر حاکمیت گاه تند و ساختارشکنانه ارزیابی می‌شد و نهایتاً منجر به ردصلاحیتم و بیش از ۱۸ سال دوری از مسئولیت شد، شخصاً گمان می‌کنم وضعیت خودم تا حد زیادی با الگویی که معمولاً در سیاست ایران مشاهده می‌شود، هم‌خوانی ندارد یا حداقل متفاوت است.

در طول تصدی مناصب و مسئولیت‌ها، حتی در شرایط محدودیت‌ها و فشار‌های ساختاری، همواره سعی کردم مواضع انتقادی و مستقل خود را حفظ کنم. برخلاف بسیاری که در دوره مسئولیت رویکرد محافظه‌کارانه دارند، تلاش کردم مسائل را شفاف بیان کنم، سیاست‌ها و عملکرد وزرا را نقد کنم و از فرصت‌ها برای اصلاح واقعی بهره ببرم. پس از پایان دوره مسئولیت نیز نقدهایم نه صرفاً برای بازگشت به سیاست یا جلب توجه، بلکه در ادامه همان مسیر اصولی و با هدف دفاع از منافع ملی و شفافیت بوده است. به عبارت دیگر، نقش من پس از قدرت ادامه همان رویکرد منطقی و انتقادی بوده، نه تغییر ناگهانی از محافظه‌کاری به اپوزیسیون.

امیدوارم این همان ویژگی‌ای باشد که مرا از الگوی رایج در سیاست ایران متمایز می‌کند؛ یعنی نقد صادقانه، پایبندی به اصول و انسجام رفتاری، چه در زمان مسئولیت و چه پس از آن. اگرچه الگوی عمومی در کشور معمولاً محافظه‌کاری در دوران مسئولیت و اپوزیسیون‌گری پس از آن است، گمان می‌کنم این نقد به من وارد نیست و می‌توان گفت که امثال بنده، مرحوم بازرگان، سحابی و آیت‌الله مناظری نمونه‌هایی استثنایی در این قاعده بوده‌اند.

 

خطوط قرمز، قدرت انتقاد را از احزاب می‌گیرد

 

آیا امکان ایجاد جریان‌ها یا احزاب سیاسی جدید وجود دارد یا ضرورتی دارد؟

اگر احزاب و جریان‌هایی که شکل می‌گیرند ناچار به رعایت محدودیت‌های ساختاری و تبعیت کامل از «باید‌ها و نبایدها» باشند که از بدو تأسیس به آنها تحمیل می‌شود و تا پایان ملزم به رعایت آن هستند، ضرورت واقعی این احزاب محل تردید است. چنین جریان‌هایی عملاً نمی‌توانند شکاف‌های فکری و اجتماعی را پر کنند یا نوآوری واقعی در سیاست‌ورزی ایجاد کنند، زیرا خطوط قرمز، قدرت ارائه راهکار‌های نوآورانه و انتقادی را از آنها می‌گیرد و جامعه، به‌ویژه بخش‌هایی که به تغییر و اصلاح نیاز دارند، نمی‌تواند پیام کامل و واقعی آنها را دریافت کند و اعتماد واقعی شکل نمی‌گیرد.

در این شرایط، وجود چنین احزاب و جریان‌ها بیشتر جنبه نمادین و قانونی دارد تا عملی و تحول‌آفرین و عملاً به ابزار سیاسی «مجازی» تبدیل می‌شود. بدون کاهش محدودیت‌ها و افزایش آزادی عمل، توان واقعی برای اصلاح ساختار‌ها یا ایجاد تحولات اجتماعی و سیاسی وجود ندارد.

تنها در صورتی می‌توانند اثرگذار باشند که آزادی عمل واقعی برای سیاست‌ورزی و بیان انتقادات و ارائه پیشنهادات نوآورانه داشته باشند؛ و اگر این محدودیت‌ها برچیده شود و امکان تشکیل احزاب به معنای واقعی آن فراهم شود، می‌توان گفت تشکیل چنین احزابی نه تنها ممکن، بلکه مقدمه‌ای ضروری برای هرگونه رشد و توسعه سیاسی و اجتماعی خواهد بود.

مهمترین محور تشکیل جریان‌های سیاسی جدید حول چه می‌تواند یا باید باشد؟ آزادی، توسعه سیاسی، عدالت، محرومیت‌های اقتصادی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، اخلاق یا چیزی دیگر...

با ملاحظه پاسخ قبلی، مهم‌ترین محور جریان‌های سیاسی جدید در شرایط ایران باید ترکیبی از آزادی، عدالت و توسعه سیاسی و نقد صریح و عریان عملکرد حاکمیت باشد. بدون آزادی واقعی برای بیان دیدگاه‌ها و عمل مستقل، جریان‌ها حتی اگر حول عدالت یا مسائل فرهنگی شکل بگیرند، نمی‌توانند تحول واقعی ایجاد کنند. عدالت اجتماعی و اقتصادی، کاهش فاصله طبقاتی و پاسخگویی به محرومان، پایه اعتماد و پایگاه اجتماعی جریان است. توسعه سیاسی و اصلاح ساختار‌های تصمیم‌گیری و حکمرانی خوب، امکان تحقق آزادی و عدالت را فراهم می‌کند و زمینه را برای پوشش مسائل فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی مهیا می‌سازد. به بیان ساده، محور اصلی باید ایجاد آزادی عملی و حقوقی، تحقق عدالت و اصلاح ساختار سیاسی باشد تا جریان‌های جدید بتوانند اثرگذار و تحول‌آفرین باشند.

سیاست ورزی در دوره جنگ چگونه ممکن است؟ با توجه به احتمال وقوع جنگ دوباره وضعیت جریان‌های سیاسی حاضر را در نسبت با این مساله، در حال، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا به ویژه در جامعه و در میان مردم احزاب سیاسی محلی از اعراب دارند یا خواهند داشت؟

سیاست‌ورزی در دوره جنگ یا بحران‌های امنیتی شدید ماهیتی متفاوت دارد و محدودیت‌های ساختاری و اجتماعی را به‌شدت افزایش می‌دهد. تصمیم‌گیری عمدتاً به نهاد‌های امنیتی و فرماندهی جنگ محدود می‌شود و جریان‌های سیاسی کمتر می‌توانند نقش مستقل و نوآورانه داشته باشند؛ رفتار محافظه‌کارانه و تمرکز بر حمایت از منافع ملی و انسجام داخلی که یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است غالب می‌شود. جریان‌های سیاسی سنتی و حتی جدید بیشتر در قالب حمایت از ساختار موجود و ارائه راهکار‌های اجرایی محدود عمل می‌کنند و نقد علنی حاکمیت یا اقدامات استراتژیک کاهش می‌یابد. در میان مردم، گرایش به همبستگی ملی و حمایت از امنیت غالب می‌شود و احزاب سیاسی، چه ملی و چه محلی، جایگاه چندانی برای اثرگذاری مستقل ندارند، مگر آنکه مستقیماً در خدمت منافع جامعه و مدیریت بحران باشند. با توجه به وضعیت فعلی جریان‌ها، اصولگرا و اصلاح‌طلب در شرایط جنگ یا تهدید جدی، بیشتر به بازی‌های سیاسی محدود و تلاش برای حفظ پایه اجتماعی خود خواهند پرداخت و توان ایجاد نوآوری یا نقد آزاد کاهش می‌یابد.

در واقع، در جامعه و میان مردم، احزاب سیاسی مستقل و به ویژه احزاب محلی، جایگاه واقعی و اثرگذار نخواهند داشت و نقش آنها بیشتر نمادین یا مکمل خواهد بود، مگر اینکه سازوکار‌هایی برای مشارکت واقعی و آزادی عمل آنها فراهم شود.

 

در شرایط جنگی جریان‌های سیاسی مطالبات واقعی مردم را نمایندگی کنند

 

رفتار حاکمیت‌ها در چنین شرایطی با جریان‌های سیاسی اغلب چگونه بوده است و چگونه باید باشد؟

رفتار حاکمیت‌ها در شرایط بحران یا جنگ با جریان‌های سیاسی معمولاً متمرکز و محدودکننده است. به‌ویژه در ایران، تصمیم‌گیری‌ها عمدتاً در دست نهاد‌های امنیتی و فرماندهی متمرکز می‌شود و جریان‌های سیاسی از ورود به حوزه‌های راهبردی یا انتقاد مستقیم باز می‌مانند. احزاب و گروه‌ها بیشتر به فعالیت‌های نمادین، حمایت از سیاست‌های رسمی یا نقش مشورتی محدود می‌شوند و هرگونه اقدام مستقل یا انتقادی با فشار، محدودیت یا حتی سرکوب مواجه می‌شود. این رویکرد باعث می‌شود جریان‌های سیاسی نتوانند نقش واقعی و اثرگذار داشته باشند و اعتماد عمومی نسبت به آنها کاهش می‌یابد، زیرا فعالیتشان تحت چارچوب اجباری و کنترل‌شده است.

حتی در کشور‌های آزاد و دمکراتیک نیز در شرایط جنگ یا بحران شدید، محدودیت‌هایی بر فعالیت‌های سیاسی اعمال می‌شود، اما ماهیت و شدت آن متفاوت است. محدودیت‌ها معمولاً موقت، هدفمند و شفاف هستند و نقد سازنده، پیشنهاد‌های اصلاحی و نقش مشورتی جریان‌ها همچنان مجاز و ضروری شمرده می‌شود، زیرا مشارکت احزاب و نخبگان سیاسی به بهبود تصمیم‌گیری و افزایش مشروعیت اقدامات دولتی کمک می‌کند.

در سایر جوامع مدنی، دولت‌ها تلاش می‌کنند جریان‌های سیاسی و احزاب مستقل را در چارچوب مسئولانه مشارکت دهند، به گونه‌ای که منابع فکری و کارشناسی آنها برای مدیریت بحران به کار گرفته شود و اعتماد و انسجام ملی تقویت شود. در ایران، اما محدودیت‌ها نه موقت و هدفمند، بلکه ساختاری و دائمی است و فعالیت جریان‌های سیاسی تحت چارچوب‌های از پیش تعیین‌شده قرار می‌گیرد، بنابراین حتی در بحران نمی‌توانند نقش واقعی خود را ایفا کنند و اعتماد عمومی نیز تضعیف می‌شود. به بیان ساده، حاکمیت در بحران باید تعادل میان کنترل و همکاری با جریان‌های سیاسی مسئول و مستقل را حفظ کند تا تصمیم‌گیری‌ها هم کارآمد باشد و هم مشروعیت اجتماعی داشته باشد، همان‌گونه که در کشور‌های آزاد و دمکراتیک انجام می‌شود.

جریان‌های سیاسی در این شرایط چگونه می‌توانند و باید نقش خود را ایفا کنند؟

در چنین شرایطی، جریان‌های سیاسی باید نقش مشورتی و کارشناسی و نمایندگی مطالبات واقعی مردم را ایفا کنند، با حفظ انسجام ملی و حمایت از منافع کلان کشور. آنها باید نقد منطقی و پیشنهاد‌های اصلاحی ارائه دهند، بدون ایجاد آشفتگی، و ظرفیت‌های فکری و اجتماعی خود را برای بهبود تصمیم‌گیری‌ها و تقویت مشروعیت اقدامات حاکمیت به کار بگیرند.

ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها
پیشنهاد سردبیر
زندگی